استاد اصغر امیر زاده وارجاگاه ، شاعر و مردم شناس پرآوازه ی شرق گیلان نیاز به معرفی ندارد.از این شاعر و پژوهشگر سخت کوش گیلانی آثار بی شماری ثبت و ضبط شده و به یادگار مانده است .وی انسانی والا با محبت و صاحب دل که عشق ورزیدن به همنوع خود را سرلوحه ی کار روزانه ی خویش قرار داده است و تصویری از نجابت است که اکثر شاعران گیلان وی را ستوده اند .این شاعر، شاگردان زیادی را برای آینده ی هنر ادبیات پرورش داده و هر یک امروز حلقه ی زیبایی از فرهنگ و هنر منطقه را شکل می دهند .لازم به یاد آوری ست، از این دانشی مرد گیلانی آثار زیر تاکنون انتشار یافته است :«منظومه گیلکی آزادار نقل» ،« عروس و داماد سنگ سیاه بُبُن»،« نگاهی گذرا به روستای قاسم آباد گیلان» ،« یک قطره از دریای عشق» و... شعری که در زیر می آید از زیبا ترین و فاخر ترین شعر کیلکی شرق گیلان می باشد که تقدیم خوانندگان می گردد:
زیزهَ کم مو ، زیزَه کم ـ اَخلاتَ موسان مو ریزهَ ریزَه کم
به هَماُن قفلی کَ هار دو بگیتیم . به همان شالی کَ گردن فی پی تیم .
زیزهَ کم مو ، زیزَه کم ـ اَخلاتَ موسان مو ریزهَ ریزَه کم
می شُکُوم مِردِومََ مالَ نِده جُان.
می دو ته دس مردومَ بشکسَه بالَ نبه جان
فقیرَ دَسَ گیرم اربابَ پیش نِمیرم .
اَخَر ای دِونیا کِ رَر بُمُونسَه ، کبکَ ای دِونیا کِ رَر بُخُونسَه
ترَنی بی یِه هی را، بی یِه می هَمرا وَکه ، دِ ـ می ـ سَربار وَ نکه ـ
کَسنَ هَمرَا ببیم ، بدَا هار دو همیشکیِه را دِبیم
یِه داُنه دَس کَ صدایی ندَارَه
دو دُانه دَسَ موسُان،
کَسنَ خوب هاشوریم ، دَسُ و دیمَ بُشوریم.
کَسنَ خوب هاشوریم ، دَسُ و دیمَ بُشوریم .
پرنده ی کوچکم
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسیار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم . یاد آور ضرب المثل : (فلفل نبین چه ریزه ، بشکن ببین چه تیزه) است .
تا زمانی که در دامی اسیر و گرفتار نشده باشم ،در میان جنگل بر بالای درختان نشسته باشم رجز خوانی های من گوش فلک را کر می کند.
به هر کس می رسم ، می گویم که هفت قاطر بارکش قادر به کشیدن یک ران من نیست.
اما زمانی که در دامی اسیر و گرفتار می شوم ، تمام حرف ها و رجز خوانی ها را به دست فراموشی می سپرم ـ از چشمانم همچون پیچک مو که در فصل بهار با داس زخمی شده باشد ، اشک می ریزم ـ و عاجزانه زیر لب زمزمه می کنم و می گویم : بخدا جثه ام کوچک است ، تکه استخوان کوچکی بیش نیستم ، بقول معروف نه ماستم و نه مغز و مایه ماست .(= ارزشی ندارم و کاره ای نیستم).
آن روزهایی که سوز سرما بیداد می کند ، و حسابی سرو گوش تو را مالش می دهد و برف همه جا را در سیطره و پوشش خود می گیرد، با عرض پوزش: دزد از خانه اش بیرون نمی زندـ سگ از جای گرمش خارج نمی شود ، گربه از ترس سرما در پشت اجاق آتش جا خوش کرده و می خوابد ـ در میان جنگل مرا می بینی .
یا در میان شاخ و بال درخت ممرز نشستهو پهلویم را می خارم ، و یا در زیر درخت و در میان تمشک زار ، برگ ها را برای پیدا کردن غذا به هم می زنم و به هر طرف می کشم .
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم .
بعضی آدم ها اصطلاحا به من می گویند:[گَبرَ پئر: پدر آبیا] عده ای هم می گویند :[جین جیره: چرخ ریسک] که پرنده ی بسیار کوچکی است ـ به هر حال هر چه هستم مزاحمتی برای کسی ندارم .
در خانه خویش می زیم و روزی خویش را می خورم . دیگر از ایل و تبار من نپرس.
من همان کسی هستم که از یال شیر ژیان می چینمو برای خودم آشیانه درست می کنم .
از موهای بز که تافته ام برای خودم تاب درست می کنم .
نه زیردین کسی هستم و نه ترسی از کسی دارم
به تو نمی رسد به اینکه در مورد من اظهار نظربکنی . افرادی مثل تو را من آواره بیابان ها کرده ام . و سواره هایی مثل تو را من پیاده کرده ام .
به اصطلاح ، افرادی مثل تو را صدتا صدتا ، تا لب دریا برده و تشنه برگردانده ام .
کلۀ من بوی قورمه سبزی می دهد . دنبه گوسفند را چون در قسمت عقب بدن گوسفند واقع شده است نمی خورم (= اصطلاحاً ، ادعای زیادی دارم )
تو می خواهی مرا از این راه بدر کنی و از رو ببری ای برادر!
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم .
تو چرا این قدر اذیتم می کنی ، چرا دُم مرا به دستت پیچیدی ، چرا دو دستی به یال من چنگ زدی؟
[اصطلاحاً ، چرا دست از سر من بر نمی داری یا چرا مثل کنه به من چسبیدی]
مگر من از آدم هایی که بلانسبت شما ، رو به دیوار می گویم ، به مارهای بیابان می گویم خودشان را رنگ کرده اند ، همچون شغال پنهان کاری می کنند ، از مال من و تو شکم گُنده کرده و گردن کلفت کرده و جان گرفته اند. آدم هایی که پیش ثروتمندان از خدا بی خبر ، دُم می جنبانند و مثل زالو ، خون و چرک فقرا را می مکندـ
با چوپان هی هی می کنند ، ولی با گرگ در دزدیدن گوسفندان همراه می شوند ، بدترم .
نه بخدا قسم ، نه به امام رضا(ع) قسم
قسم به آن قفل ضریح اما رضا(ع) و قسم به آن شالی که جهت گرفتن حاجت به گردن بستیم .
من پرنده ی بسیار کوچی هستم (= کوچکترین پرنده ها هستم ) ـ درست است که جثه ام بسار کوچک است . اما همچون فلفل تند و تیزم .
شکم من هیچ وقت از مال دیگران پُر نشده است.
دستان من هیچ وقت دست زیر دستان را نبریده است .
از فقرا دستگیری می کنم . در نزد ثروتمندان از خدا بی خبر دُم نمی جنبانم (= سر فرود نمی آورم )
مگر این دنیا چه ارزشی دارد ؟ برای چه کسی جاودانه باقی مانده است ؟کبک این دنیا برای چه کسی تا ابد خوش خوانده است ؟
تو هم بیا و با من همراه بشو و دیگر برای من مزاحمت و سرباری فراهم نکن.
یار هم باشیم و با هم در یک راستا گام برداریم ؛ زیرا از قدیم گفته اند : که یک دست صدایی ندارد.
پس بیا همچون دو دوست ، اول همدیگر را و سپس صورت مان را خوب بشوییم